ما چهار نفر

یادداشتهای محل کار ما...

ما چهار نفر

یادداشتهای محل کار ما...

ما اومدیم م م م م

ماییم و نوای بی نوایی

بسمه الله اگه حریف مایی

سلام  سلام  سلام  سلام

4تا سلام به نیت ما چهار نفر

خوبیم ، خوشیم ، سلامتیم ، یه جورایی هستیم ، بگی نگی هم زندگی بر وفق مراده ، می گذره شکر

عکاس باشی هستم با کلی حرف های تازه – زندگی همچنان مثل قبل هست ولی با کمی تغییر .

اسپیلت کار می کنه ، برق ها کم و بیش می ره ، اینترنت گاهی اوقات فقط گاهی اوقات وصله ، شاه قلی خان 1 و 2 هر دو تبعید شدن به چاپخونه ، آن شرلی از محل کار ما رفت اما   اما  اما ا ا ا ا ا ا الان یه پسر کاکول سری به اسم روزبه داره گویا کمی نق می زنه ولی یه تیکه ماه ا ا ا ا .خواهر ادیسون مدرک برقش رو گرفت اون هم از دفتر رفت ولی همچنان داره به کارش ادامه می ده . تیمور هم رفت گویا برای ادامه تحصیلات عالیه رفت استرالیا . آخی یادش بخیر چهارشنبه ها با یاد خاطرات بی مزه تیمور ثبت شده . اصلا من و سرچر معتادش شده بودیم اگه یه هفته نمی یومد و سوال مسخره رو تکرار نمی کرد که مشکل ندارین و یه خاطره مسخره از خودش ول نمی کرد اون چهارشنبه ، چهارشنبه نبود.

چهارشنبه ها میان و میرن ما هم ترک عادت کردیم .

راستی ما عروس داریم سرچرجون عروس شد عاقبت به خیر شد گویا خوشبخت هم شد .

مثیم یادتون هست همونی که آخرین پست م در موردش بود اون الان یه آدم خیلی موفق شده همون پارسال کلی نقشه کشیده بود واسه امسال که کلی کار بکنه الان نمایشگاه داره حیف که معذورم بگم چه نمایشگاهی کجا واسه چه کاری .

انقدر تغییر و تحول داشتیم که اگه بخوام بگم تا صبح فردا نه پس فردا ادامه دارد .انقدر خوشی اومد و رفت البته ناخوشی هم اومد رفت توی همین مدت یه جیگر دیگر هم به ما اضافه شد یه دختر ماه اسمش رو نمی گم چون اون هم خیلی زود رفت توی این مدت  به ما خیلی خوش گذشت .

مدتهاست دلامون هوای نوشتن خاطرات رو کرده ولی یه مشکلاتی سر راهمون هست که بماند....

خلاصه ....

زندگی جریان دارد خواسته و ناخواسته

آهای   آهای   آهای  

دوستای ما کجایید ؟ بیاید بیاید که به روز شد دیر شد ولی به روز

بازهم می آیم .

میثم کوچولو هم می رود

اگه غیبت ما طولانی شد فقط به دلیل مشغله زیاد و وقت کم بود امروز صبح سرچر جون گفت بیا پست بنویسم بعد از کلی تو بنویس نه تو بنویس به این نتیجه رسیدم که من بنویسم ولی اصلا نمی دونم چی بنویسم . یعنی می دونم موضوع که می خوام بنویسم چی هست ولی نمی دونم چه جوری بنویسم .

امروز دوتا خبر دارم که هر جفتش تازه است .خبر اول در رابطه با آن شرلی هست که یه جورایی داره زندگیش تغییر می کنه .

و خبر دوم در رابطه با میثم پسر همسایه بغلی ما توی دفتر هست اون داره از اینجا می ره درست یک سال اینجا بود و با تنها کسایی که توی دفتر حال می کرد ما سه تا بودیم ولی حالا داره می ره توی این چند سال که اینجا بودم آدمهای زیادی  اومدن و رفتن و تنها کسانی که  از رفتنشون ناراحت شدم آن شرلی بود و بعد هم میثم .پسر خوبی بود البته خیلی هنرمند ا . اگه اینجا می موند واقعا حروم می شد .

خلاصه درسته که می گن هر چیزی دوره ای داره ولی نمی دونم چرا اینجا دوره ما سر نمی آید ما همچنان نشسته ایم و آدمها ایستاده می آیند و می روند .

یک عدد تیمور دپرس شده

طبق معمول چهارشنبه ها، چهارشنبه گذشته بود که تیمور اومد و بر خلاف هر چهارشنبه خیلی ناراحت و غمگین و مثل هر چهارشنبه سئوال تکراری و مسخره مشکلی ندارید رو تکرار کرد. به خاطر این می گم مسخره که اگر مشکلی هم داشته باشیم کاری از دستش بر نمی یاد، چه مشکلی داشته باشیم چه نداشته باشیم دو تا خاطره از خودش ول می کنه و با یه لبخند اتاق رو ترک می کنه.

به هر حال چون خبرنگار جماعت آدم کنجکاویه ما هم داشتیم از فضولی که نه همون کنجکاوی دق می کردیم که این بابا چشه امروز، چرا انقدر ناراحته، به خاطر همین ازش پرسیدیم آقا تیمور چی شده؟ چرا انقدر ناراحتید؟ که با یه لبخند تلخ جواب داد: هیچی، چیزی نشده. همون موقع من از اتاق رفتم بیرون که عکاس باشی دوباره این سئوال رو تکرار کرده بود و تیمور هم به شرط اینکه این رو به کسی نگه گفته بود: یکی از اعضای خانواده ام امروز صبح مرد. طفلی عکاس باشی نیم خیز شده بود و با ترس پرسیده بود کیییییی؟ که تیمور گفته بود طوطیم. بعد عکاس باشی یه نفس راحت کشیده و گفته آهان، آخی، عیب نداره حالا ناراحت نباشید... و چون قول داده بود به کسی نگه اصلا هم به من نگفت... فقط وقتی من اومدم تو اتاق روی تقویمم نوشت و به قولش پایبند بود.

البته بعدا خود تیمور هم بهم گفت اما ازم قول گرفت که به کسی نگم. خوب منم به کسی نگفتم. مگه گفتم؟ من هم مثل عکاس باشی نوشتم، اینجوری به قولمون هم پایبند موندیم.

البته اتفاقی که در حین نشان دادن فیلم طوطی اش افتاد خیلی باحال تر هستش اما از قدیم گفتن آبروی مومن رو نباید برد، ما هم از گفتن آن معذوریم. شرمنده!!!