ما چهار نفر

یادداشتهای محل کار ما...

ما چهار نفر

یادداشتهای محل کار ما...

تشکر و قدردانی در حد روسا

 

دیروز عید فطر بود

نماز و روزه های شما قبول عیدتون هم مبارک

امروز اینجا حسابی ما رو سورپرایز کردن حسابی ما رو خجالت دادند . بماند از  اینکه ما جزء آدمهای چیز فهمی هستیم و لطف و محبت را درک می کنیم . امروز یعنی یکشنبه اولین روز کاری من بعد از سه روز تعطیل بود وقتی وارد دفتر شدم شاغولی خان ۲ بلند شد سلام و احوالپرسی کرد بعد هم گفت برو توی اتاق کناری چیپس خرما بردار ؛ همین که با سرچر مشغول جدا کردن چیپس خرما بودیم آن شرلی هم اومد خلاصه دو تا ظرف چیپس خرما برداشتیم و اومدیم بالا  .

والا من موندم اگر کسی چیپس خرما توی دفترش می اومد حتما  همه رو می برد خونه اش ولی این رییس و روسای ما مثل اینکه بدون ما هیچ چیزی از گلو ی مبارکشون  پایین نمی ره . امروز هم مثلا اینکه آقای رییس گرسنه شده بوده که به بچه های روابط عمومی سفارش می دهه ولی وقتی تلفن را قطع می کنه هر چی فرک می کنه می بینه از گلوی مبارکش پایین نمی ره به همین خاطر همه بچه ها رو به یه چلو کباب جانانه دعوت می کنه .

خلاصه اینکه کاشی همه شرکتها و موسسه ها و دفتر ها و اداره ها و مدرسه ها و دانشگاه و بیمارستان ها و آموزشگاه ها و زایشگاه و تاسیسات و فروشگاه و مغازه ها و انتشارات و  غیره از این رییسای ما داشتند اینقدر که ما رو شرمنده می کنند. اینقدر از این کار مدیران به وجد آمدیم که آن شرلی سریعا بهم گفت تا پست بنویسم .تا لااقل یک جوری قدردانی بشه از این همه لطف

عکاس باشی یا فراموش شده

اینم یه سورپرایز

             

              

نه به اونهمه پنهان کاری نه به این پیدا کاری!!!

حالا هی بگید ما چهار نفر ترسوییم و جوری حرف می زنیم که آب لای درزش نره و اینا!!بیا....اینم عکس یکی از رؤسا مون.اِهکّی!!!دیگه اینو زهی خیال باطل......نابینا خوندید اگه خیال می کنید می گیم این دبیر تحریریه مونه!!

طبق معمول:آن شرلی

نیمه پر لیوان

همیشه که نمی شه از بدی نوشت اینجا با همه سختی هایی که داره خوبی هاش انقدر زیاد هستند که بتونه پا بندت بکنه. وقتی به کارمندهای اینجا فکر می کنم همیشه همشون در حال نالیدن هستند از حقوق بگیر تا ... اما تا اسم نیروی جدید میاد تمام فک و فامیلو اهل عیالشون رو جمع می کنن میارن اینجا به عنوان نیروی جدیدی معرفی می کنن طوری که صبح ها همه خانوادگی میان سر کار ولی خودمونیم خیلی جالبه همه با هم از خواب پا می شن از خونه میان بیرون یه مسیر رو می رن توی یه جا کار می کن بعد از ظهر هم با هم می تونن برن خونه تا توی راه تنها نباشن از همه مهتر اینکه کسی نمی تونه سر اون یکی رو کلاه بذاره بگه من خسته ام و از کارهای خونه فرار کنه...

ببخشید داشتم از اصل موضوع خارج می شدم هدف من از نوشتن این پست نوشتن خوبی های اینجا بود اما نه این خوبی ها. از اول ماه رمضان توی محل کار ما یه اتفاق خیلی شیرین افتاده ما هر روز اینجا نماز جماعت داریم موقع اذان که می شه کل پنج طبقه میرن توی حسینیه دفتر و نماز می خونن بعدش هم قران داشت مهم ترین قسمتش یادم می رفت چند روز پیش هم افطار مهمان دفتر بودیم. خیلی خوب بود جای همتون خالی خواهر ادیسون طبق علاقه فراوانی که به حرفه مقدس عکاسی داره دوربین دیجیتال کوچکی را با خودش به افطاری آورده بود و کلی عکس های به یاد ماندنی انداختیم. تمام لطف این برنامه ها موقعی هستش که صمیمیت از بین رفته بین بچه های دفتر از زمان نقل مکان به این ساختمان دوباره داره بر می گرده هر چند که جای آن شرلی خالی بود.

سرچر