ما چهار نفر

یادداشتهای محل کار ما...

ما چهار نفر

یادداشتهای محل کار ما...

همگی با هم غم داریم

امروز دفتر خیلی غم داره در صورتکی که هر سال چند روز مانده به عید همه خوشحال بودن ُ کار بچه ها کم تر شده بود همه تو فکر خرید عید و سفره هفت سین و خیلی کارهای دیگه بودن ولی امسال ....

خاله یکی از بچه ها بعد از به دنیا آوردن بچه اش به کما می ره و الان هم امیدی به زنده بودنش نیست.

عیدی بعضی از بچه ها رو نریختن و خیلی ها محتاج همین عیدی هستند. به پول احتیاج دارن ولی مسئولین محترم عین خیالشون هم نیست.

خلاصه اینجا خیلی اوضاع قاراشمیشه یا شاید هم غاراشمیشه. نمی دونم سرچر خیلی احساس دپرس بودن می کنه اینجا سفره هفت سین چیدیم البته ما نه ُسازمان آگهی ها ولی هیچکس حال و حوصله نداره .

آن شرلی نیومده سرکار ...

امروز هم کسی نیست که سرکارش بزاریم

فقط داریم کار می کنیم و ثانیه شماری می کنیم که این روزهای آخر سال ۸۶ هر چی زودتر تموم بشه ...

از حالا شمارش معکوس داره برای همه چیز شروع می شه ...

یه زندگی دوباره ...

یه سال نو ...

یه تحول جدید...

پولدار شدن...

کلی از چیزهایی که بچه ها می دونن و ما نمی دونیم .

 

با عرض پوزش.....

فکر کن بری یک دندانپزشکی که بیمار قبل از تو  ایدز و هپاتیت و  تیفوس و کوفت و زهرمار داشته.دکتر هم تازه از W.C در اومده....ولی در تمام مدتی که مشغول قضای حاجت بوده،دستکش هاشو درنیاورده.اهل دست مست شستن هم نیست مرتیکه.دکتر میاد تو اتاق و پاش می خوره به یونیت دندانپزشکی و بعد،فکش می خوره به صندلی و پر خون می شه اونجا.همه وسایل هم می افته رو زمینی که سم سوسک کش ریختند روش.ابزار دندونپزشکی می افته روی لاشه سوسک ها.دکتر با دستکش هایی که چندتا تفاله قهوه ای بهش چسبیده،ابزار رو از روی جسد سوسک ها بر می داره و می چپونه تو دهنت و قرچ قرچ می چرخونش.با دست دیگه اش لنگ سوسکی  که به ابزار چسبیده بود رو از توی دهنت درمیاره بیرون.دندونپزشک،گوشت لثه ات را می تراشه و بهت می گه خورده های دندونت رو قورت بدی؛چون قبلا از ساکشنش به جای سوند استفاده کرده بوده.خورده دندون،توی حلقت گیر می کنه و دکتر دستش رو تا آرنج می کنه توی حلقت که راهش باز شه.تو ییهو مزه قرمه سبزی با  سالاد شیرازی رو تو دهنت حس می کنی.....یه چیزی رو قورت میدی....نگاهت می افته به دندونهای دکتر.او،ناهار قرمه سبزی باسالاد شیرازی خورده و تو خیلی اتفاقی می فهمی که وقتی دکتر رفته بوده دستشویی،دستش تا آرنج توی یه جای دیگه بوده! اما تو دیگه اونا رو قورت دادی.دکتر هنوز دار اسکالپ اون مریض ایدزیه رو تو لثه تو می چرخونه و گوشت دهنت رو سلاخی می کنه.یک پاشو اهرم میکنه به صندلی و کف دستشو میذاره روی دماغت....آی فشار میده....آی.دندونه در نمیاد.خون داره از دهنت فواره می زنه.عرق دکتر می چکه تو دهنت که مثله گاله بازکردی.تازه این که خوبه،خون اون فکش هم از اول تا آخر داشته می ریخته تو سر و صورتت.دیگه کاری از دست کسی برنمیاد و باید فقط به خدا توکل کرد.دکتر بند و بساط بخیه اش رو ولو می کنه رو میز.چند تا نخ دندون مصرف شده،سوزن خیاطی و چند تا آت و آشغال دیگه.

لثه تیکه پاره ات رو بخیه می زنه و وقتی که می خوای بپرسی تا چند روز صورتت باد کرده می مونه،نمی تونی چیزی بگی.چون زبونت رو به آستین خودش بخیه زده.حالا دکتر آستینشو می خواد.می کشدش.زبونت از ته کنده می شه و می افته روی جسد سوسکها.....

به خدا من توی این یک هفته نه کیش بودم،نه هیچ جهنم دره دیگه ای!دندونپزشکی بودم.دندون عقلم رو جراحی کردم و توبه کار شدم!

 

سفری رویایی

کیش!

این اسم کیش یه مدتیه توی دفتر ما تبدیل به سوژه شده! چرا؟ خوب طاقت بیار، الان می گم.

چند وقت پیش، روسای دفتر تصمیم گرفتند با یک هتل پنچ ستاره توی کیش قرارداد ببندند تا بچه های دفتر رو بفرستن کیش به صورت رایگان با خانواده، هتل، بلیط هواپیما و... ، اما به یکباره نمی دونم چی شد تا این همای سعادت و خوشبختی نشسته روی شانه ما بلند شد و رفت نشست روی شانه های نور چشمی ها تا فقط اونا بتونن از محبت های بی دریغ روسا استفاده کنن.

 متوجه نشدید، خیلی ساده است؛ به علت اینکه جمعیت کارمندای اینجا مانند جمعیت چین تصاعدی بالا می ره و مبلغ قرارداد کفاف فرستادن تمامی بچه ها رو نمی داد، قرار شد یه تعداد محدودی که اصلا هم ربطی به رابطه و پارتی بازی و پاچه خواری و اینها نداره اونا برن.

از اون به بعد کسی جرات نداره توی این دفتر سه روز غیب کنه و گرنه چه رفته باشه چه نرفته باشه انگ کیش رفتن به پیشونیش می  چسبه. وقتی بر می گرده همه از آب و هوای کیش، لب ساحل،هتل و... می پرسن.

حالا به همه این ها اضافه کنید آن شرلی از شنبه دفتر نیامده....

ما که اصلا شک نکردیم رفته کیش...

شانس در هر خونه رو
فقط یه بار می زنه
ببین حالام اومده و
وایساده جار می زنه