اگه غیبت ما طولانی شد فقط به دلیل مشغله زیاد و وقت کم بود امروز صبح سرچر جون گفت بیا پست بنویسم بعد از کلی تو بنویس نه تو بنویس به این نتیجه رسیدم که من بنویسم ولی اصلا نمی دونم چی بنویسم . یعنی می دونم موضوع که می خوام بنویسم چی هست ولی نمی دونم چه جوری بنویسم .
امروز دوتا خبر دارم که هر جفتش تازه است .خبر اول در رابطه با آن شرلی هست که یه جورایی داره زندگیش تغییر می کنه .
و خبر دوم در رابطه با میثم پسر همسایه بغلی ما توی دفتر هست اون داره از اینجا می ره درست یک سال اینجا بود و با تنها کسایی که توی دفتر حال می کرد ما سه تا بودیم ولی حالا داره می ره توی این چند سال که اینجا بودم آدمهای زیادی اومدن و رفتن و تنها کسانی که از رفتنشون ناراحت شدم آن شرلی بود و بعد هم میثم .پسر خوبی بود البته خیلی هنرمند ا . اگه اینجا می موند واقعا حروم می شد .
خلاصه درسته که می گن هر چیزی دوره ای داره ولی نمی دونم چرا اینجا دوره ما سر نمی آید ما همچنان نشسته ایم و آدمها ایستاده می آیند و می روند .
بالاخره همه رفتنی هستن. تا ما رو هم تعدیل نکردن باید خودمون دست به کار بشیم. موافقی نفرات بعدی ما باشیم؟
ای خدا!
آرزومندان رو به ارزویشان برسان
به به جناب مدیر! از این طرفا. به گمانم راه گم کردید. خدا شما رو هم به آرزوتون برسونه!!!
سلام
ناخدا باز می گردد...
بالاخره ما هم به آرزومون رسیدیم.
تونستین یه سری هم به ما بزنین.
.
.
.
یا حــــــق
سلام
ما داریم کم کم در کلبمون رو می بندیم.
این دم آخری یه سری بهمون بزنین
خوشحال می شیم.
.
.
.
یا حـــــــــق
سلام
ممنون که اومدین
تنها دلیلم این بود که برگردن
دیگه دلیلی برای ادامه ندارم.
باز هم ممنونم
موفق باشین
.
.
.
یا حــــــــــق
chera dige neminevisid . delemoon tang shod?
ببینید منظور عکاس باشی از عبارت" و با تنها کسایی که توی دفتر حال می کرد ما سه تا بودیم" دقیقا اینه که میثم با ما ، یه خورده راحت تر بود از بقیه.و مثلا صبح به صبح می اومد سللام می کرد و بعد از ظهر ها هم خداحافظی(امیدوارم فهمیده باشید راحتی و حال کردن در دفتر ما چه معنایی داره و امیدوارم پروردگار امثال عکاس باشی با این نثر مسجع فنی را مورد عفو و عنایت قرار دهد)
پی نوشت:اگر نمی دانید نثر مسجع فنی چیه،دیگه به من مربوط نیست!