ما چهار نفر

یادداشتهای محل کار ما...

ما چهار نفر

یادداشتهای محل کار ما...

پست اجباری

بعد از حدود یک سال سلاااااااااااااام 

عکاسباشی جور ما سه تا رو کشید و اتفاقات دوران غیبت صغری رو تعریف کرد. با کلی تحول و اتفاق جدید و قدیم ما برگشتیم شاید موقت باشه شاید هم برای همیشه.  

حس خوبی ندارم، غمگینم شدید، اصلا نوشتنم نمیاد. تو این شرایط نوشتن خیلی سخته، اگه پست عکاسباشی رو نمی دیدم نمی نوشتم.... 

دفتر ما همچنان پر از حادثه است تو یه فرصت مناسب براتون می نویسم 

عکاسباشی جان فعلا اینو قبول کن تا پست بعدی 

 

 

سرچر

گله ....

خوب چی کار کنم بهم دروغ گفتن  

گفتن : بنویس .تو شروع کن ما هم می آیم  

ولی نیومدن  

همشون همش وقت ندارن  

خوب راست می گن یکی بچه داره  

یکی شوهر داره  

یکی هم خواهر زاده اش از شهر دور اومده دیگه با اون سرگرمه  

وقت نمی کنننننن که .... 

ولی من تا دلتون بخواد وقت آزاد دارم  

الافم  

بیکارم   

عکاس باشی

تقدیر

ای که تقدیر تو را دور ز من ساخت سلام !

نامه ای دارم از دورترین فاصله ها

چند شب بود که من خواب تو را می دیدم

خواب دیدم که فراری هستی

می گریزی از شهر

پاسبانان همه جا عکس تو را می کوبند

جارچی ها همه جا نام تو را می خوانند

در همه کوی و گذر قصه تبعید تو بود

مردم و تیر و تفنگ ، اسب های چابک

متهم : قاتل گلهای سفید

جایزه : یک گل رز

و تو می دانی که من عاشق گلهای رزم

دوست دارم بنویس .... به کجا خواهی رفت ؟

مردم شهر چرا در پی تو می گرددند؟

نگرانت شده ام ، بی جوابم مگذار!

پشت پاکت بنویس متهم قاتل گلهای سفید ....

تو که میدانی من عاشق گل های رزم ! 

عکاس باشی